واقع بینی در زبان آموزی
یک روز خیلی اتفاقی یه تبلیغ وسوسه کننده از یه موسسه زبان میبینی که روش بزرگ نوشته شده آیِلتس 7 در 2 ماه. دلت قنج میره و دو ماه دیگه ی خودتو تصور می کنی که کارنامه ی آیلتس با نمره ی 7 ش رو زده به دیوار اتاقش. توی مهمونی با اقوامش که از کشورهای دیگه اومدن با اعتماد به نفس کامل صحبت می کنه. حتی کلی ذوق می کنی که دیگه لازم نیست فیلمها رو با زیرنویس ببینی و بقیه ازت میخوان که اخبار رو براشون ترجمه کنی. یادت میاد آخرین سفری که رفته بودی یه توریست دیدی و فکر میکنی که بعد از دو ماه که توی اون موسسه کلاس بری میتونی با توریستها حرف بزنی.
ثبت نام میکنی، کلاسهات شروع میشه، هفته ای 3 روز کلاس خصوصی میری. و زمان به مرور میگذره و بالاخره 2 ماه تموم میشه. بعد به خودت نگاه میکنی که هیچ کدوم از اون اتفاقهایی که فکر میکردی نیافتاده. اینجا به مرور انگیزه ات کم میشه و شروع می کنی به اشکال گرفتن از همه چیز، موسسه، معلم، کتاب، و بدتر از همه خودت.
توی این لحظه تو بیشتر از همه قربانی جو زده شدن و عدم واقع بینی خودت شدی.
انرژی و ذوق اولیه برای شروع یادگیری خیلی خوبه و موتور محرکه ی حرکته. من کاملا باهاش موافقم، ولی نباید اسیر تبلیغات و جو زدگی بشیم. باید یادمون باشه که همه چیزهای خوب زمان میبرن و آسون به دست نمیان. غذا هم وقتی آروم و طولانی پخته میشه خوشمزه تر میشه.
برای واقع نگر بودن توی یادگیری چند تا نکته رو از من بشنوید:
اول اینکه تبلیغات فضایی موسسات رو باور نکنید و اگر هم کسی بهتون گفت توی یه مدت کوتاه پیشرفت زیادی کرده حتما ازش بپرسید که آیا فقط با کلاس رفتنِ صرف پیشرفت کرده یا خودش هم در کنارش تلاش مضاعف داشته؟ ازش بپرسید آیا فقط کتاب آموزشیش رو خونده یا کنارش فیلم و موزیک و پادکست هم داشته. فاکتورهای زیادی توی پیشرفت زبان موثرن و باید همه ی اونها رو در نظر گرفت.
موضوع دوم اینه که انتظار نداشته باشید اگر روشی روی همه جواب داده روی شما هم جواب بده. اگر از سریالی که همه میبینن و ازش تعریف میکنن خوشتون نمیاد خودتون رو مجبور نکنید که حتما تماشاش کنید. من خودم سالهای زیادی بزرگترین منبع یادگیری زبانم سریال فرندز بود و میدونم که پر از منابع زبانی خوبه ولی وقتی کسی از بین شاگردهام میگه فرندز رو دوست نداره سرزنشش نمیکنم.
به "به اندازه ی کافی خوب" ایمان بیارید. من شخصا پرفکشنیست هستم ولی خب ما پرفکشنیست ها هم میتونیم خوشحال باشیم. چطوری؟ اینطوری که به جای اینکه انتظارات ماورایی داشته باشیم و همه موفقیتهای کوچیک رو نادیده بگیریم، باید یاد بگیریم که با یادگیری چیزهای کوچیک و با برداشتن قدمهای کوچیک هم به خودمون تبریک بگیم. باید خودمون رو تشویق کنیم و برای رسیدن به اون هدف ایده آل موفقیتهای کوچیک رو نادیده نگیریم. حتی اگه یه عبارت جدید یاد گرفتین، یه صفحه از کتاب رفتین جلو، یه آهنگ رو بهتر از قبل متوجه شدین، یک کلمه سخت رو درست تلفظ کردین باید خوشحال بشین چون همین قدمهای کوچیکن که شما رو به اون هدف بزرگ میرسونن.
بدونید که همه اشتباه میکنن. همه! این چیزیه که من همیشه به شاگردهام میگم. اینترنت پر از اشتباهات گرامری و اسپلینگ سلبریتیهاییه که زبان اصلیشون انگلیسیه. مهم اینه که اشتباهاتمون رو پیدا کنیم و درستشون کنیم. و بعد اشتباهات جدید بکنیم. :))
انکار اشتباه ها باعث از بین رفتنشون نمیشه. باید بدونیم که اگر اشتباه کردیم حتما و حتما باید به فکر اصلاحش باشیم که تکرار نشه یا کمتر تکرار بشه، باید انقدر خودآگاه درستش رو استفاده کنیم که ناخوداگاهمون هم درست بشه.
کلاسهای فشرده به تنهایی به شما کمک نمیکنه که زبانتون سریعتر پیشرفت کنه. به دانشجوها معمولا گفته میشه که به ازاء هر ساعت درسی که سر کلاس هستن، حدود 2 ساعت مطالعه خارج از کلاس داشته باشن. این توصیه رو خوبه که درباره زبان هم در نظر بگیریم، البته با کمی تفاوت. خوندن زبان مثل درسهای دیگه نیست که فقط دریافت باشه، برای زبان باید هم دریافت و هم تولید داشته باشیم، یعنی فیلم دیدن، با آهنگها خوندن، و مجله خوندن، همه اگر به شکل فعال انجام بشن مطالعه محسوب میشن.